Wednesday, May 14, 2014

And it happened.


و اتفاق افتاد.

شب بود و نیمه‌شب بود که اسمی می‌خواند و می‌دید که دیگر بله، نمی‌شناسد. تمام اتفاقات شده‌اند خاطره و چندتایی نوشته که حالا یعنی نیاز ندارند کسی را مخاطبه کنند. همه‌اش حالا هم‌چون یک کشف و شهود عارفانه در او و برای خودش بود. نه. حالا دیگر کسی بیرون از نوشته نایستاده. نامه‌های سرگردان و بی‌مقصد یا شاید مرجوع وقتی آدرسی را اشتباه می‌نویسید. استحاله‌ی بی‌امانِ «رخداد» به جمله‌ای که: رخ داد. مثل اخبار روزنامه‌ها که همه‌گان به جمله می‌خوانند. یا وقتی که ضربِ محکمِ یک مُهر به یک جمله می‌شود و تازه خبردار می‌شوی: « فوت شد».  به وقت نیمه‌شب اسمی را بازمی‌خواندم که حالا جمله بود و نوشته.